ما چندتا جوون دوباره دور هم جمع شدیم،دوباره هم قسم شدیم،راه افتادیم تو خیابونا و کوچه پسکوچه های شهر ببینیم چیکار میشه کرد که بقیه نکرده باشن.تو این راه رفتن ها و روندن ها رسیدیم به یه بلوار.یه جایی که نه اولش پیدا بود نه آخرش.از بی نهایت میومد و میرفت تا ناکجاآباد.
اینجا بود که جرقه اولیه بلوار زده شد.همونجا نشستیم سر بلوار.هی فکر کردیم که چه کنیم؟چه نکنیم؟هی فکر و فکر و فکر تا اینکه یهویی دیدیم کاری رو که بلدیم باید ادامه بدیم.توی این بلوار راه بیفتیم و به پیشبردمون فکر کنیم.شکر خدا رسیدیم به ایستگاه گردشگری.توی این ایستگاه هم از کسی انتظار بیخود نداریم.خدا با ماست و خودمون هم پشت همیم.این وسط اگر هم کسی توی این شهر یا کشور رگ غیرتش جمبید و اومد تو بلوار قدم زد قدمش رو چشم.اگرم نیومد قدمش سر جاده.ما اومدیم تو بلوار و تا آخرش میریم.
گردشگری و معرفی ایران و جهان در حد توان و وسعمون هم برنامه اصلیمونه.کنارش سینما و هنر و ایناهم داریم.شکر خدا پیش هنری ها و بخصوص سینمایی ها یه نمه اعتبار و آبرویی هست که بهمون نه نمیگن.ما به امید خدا دست روی زانو گذاشتیم و یا علی گفتیم.هرکی اهلش هست یا علی.
برای دریافت آخرین اخبار و تخفیف ها عضو خبرنامه شوید